رمان اول . زندگی ناهنجار
·
1403/05/11 16:42
· خواندن 1 دقیقه
خب حرفی ندارم بریم ادامه 😁
سلام من رزی هستم در ایتالیا زندگی میکنم من خیلی تنها بودم که روزی پسری به پیشنهاد داد که دوست دخترش بشم اسم اون پسره جیمی هست که دو سالی هست که باهم دوست و زندگی میکنیم که یه روز.
روز تولدم بود جیمی سر کار بود و من خونه رو تمیز میکردم که زنگ خونه زده شده من رفتم که درو باز کنم که دیدم اون جیمی نبود یه مرد غریبه بود خیلی ترسیدم داشت بهم نزدیک میشد که من
خب این پارت چطور بود 💖
از پارت بعد منحرفی میشه 😈🔥
لایک و کامنت یادتون نره ✨